پسری هستم 24 ساله / طراح گرافیک چاپخونه هستم
چهار سال قبل شغلی نداشتم به یک دختر از آشناهامون بصورت یکطرفه علاقمند شدم خیلی فکر کردم بعد از مدتی بهش پیام دادم نشناخت روم نمیشد بگم دقیقا پسر کی هستم که بشناسه فقط اسم و محل س************ت گفتم که نشناخت گیر دادم بهش که یه آماری بده منم بگم پسر کی هستم یه جورایی هم شک داشتم اون باشه خلاصه اینقدر گیر دادم که گفت: چی میخوای بدونی دنبال چی هستی گفتم هیچی زنگ زد روم نمیشد بردارم یه روز دیگه زنگ زد تنها بودم برداشتم جوابش رو دادم گفت کی هستی خیلی خجالت میشدم گفتم همونکه گفتمم گفت مزاحم نشو گفتم باشه و قطع کردم شب اینستا پیام دادم گفتم شما فلانی هستی اسم داداشت فلانه گفت اره شما کی هستی گفتم منم فلانیم پسر فلانی شناخت احوال پرسی کرد و گفت خانواده سلام برسون من کاردارم فعلا
حدود یک ماه بعدش تولدش شد تلگرام تبریک گفتم بهش نشناخت گفتم فلانیم هیچی نگفت
بعد اون من تا حدود یکسال صبح و شب براش یه شعر میفرستادم تلگرام
چیزی نمیگفت گاهی وقتام سلام و احوال پرسی میکردیم اصلا روم نمیشد چیزی بگم فقط تو خیال خودم عاشقش بودم
امتحانای دانشگاهش که تموم شد میخواستم بهش بگم پدرش فوت کرد سه چهار ماه هم بخاطر اون باز چیزی نگفتم بعدش دلو زدم به دریا و گفتم بهش صادقانه گفتم چطور شمارش پیدا کردم چطور شد اس دادم هرچی که بود اول گفتن مسخره کردی؟ بعدش گفتن اصلا حوصله این چیزا ندارن و بلاک کردن
منم یک ماه بعد دیلیت اکانت کردم بهش باز پیام دادم گفتن به یکی دیگه علاقه دارن
اما چیزی که از عکس ها پروفایلش و اینستاش میشد فهمید این بود که شکست عشقی خورده باشه
ولی خب خودش اصرار داشت که یکی دیگه رو میخواد منم گفتم باور نمیکنم
بهشم گفته بودم قصدم ازدواجه
گذشت تا نم نمه به مامانم خط دادم که میخوامش که گفت کار نداری همون موقع ها کارمم جور شد و اولش یه خط در میون بود بعد کم کم دائم شد
بهش پیام دادم گفتم بخاطر تو دارم اینکارا میکنم من اصلا شاید دنبال کار نمیرفتم فعلا اگر تو نبودی ایشون بازم گفت به یکی دیگه علاقه داره
من اصلا باور نمیکردم یا میگفتم اگر هم اینجوره طرف مقابل این خانم رو نمیخواد چون پروفایل و پستاش دپرس و شکست عشقی بود
خیلی بهش گیر دادم گفتم نمیتونم فراموشت کنم از بیخیالم نمیشم
گذشت دیگه کار من دائم شد با اینکه نمیخوادم کنار اومدم ولی نتونستم نخوامش
با خودم گفتم با کسی آشنا میشم فراموشش میکنم با یه دختر دیگه دوست شدم حدود یکسال اما اصلا حسی بهش نداشتم با وجود اینکه اونم میگفت از من خوشش میاد اما من تو اون دقایقم به فکر عشقم بودم کم کم این دخترم رفت و تمام... بعد حدود یکسال دخترخاله عشقم رو تو اینستا فالو کردم (فامیل هستیم و ایشون متاهلن) عشقم و دختر خالش بسیار با هم مچ هستن مثل خواهرن
یه چند روز بعد بصورت خودجوش دیدم دخترخالش عکس از خودش و عشقم میزاره و مینویسه مثل خواهریم و فلان حتی یه عکس دوتایی گذاشتن و دقیقا من رو تو اون عکس تگ کردن برام جای تعجب بود که چرا دقیقا من رو روی عکس اون باید تگ کنه انگار میدونست من بهش علاقه دارم یه شب استوری زدم بهش بگم دوست دارم دخترخالش جواب زد بگو منم باز رفتم و بعد چند روز بهش گفتم بازم جوابش همونا بود اما دیگه بلاک نکرد منم گفتم اوکی ولی فکرتو ازم نمیتونی بگیری...
تو این مدت خیلی از دستش ناراحت شدم اما همچنان عاشقشم
الان چند روزیه واتساپ نمیاد دوست دارم بهش پیامک بزنم ببینم کجاس اما امان از کم محلی...
راستی عشقم هم حدود 23 سالشه
بنظر شما جز فراموش کردن (که نتونستم) راهی هست؟